قپه‌های سفالی چغازنبیل؛ دکمه‌های جادویی قصر پادشاه!

متن اصلی

روزی، خیلی خیلی دور، در سرزمین گرم و رازآلود ایلام، خدایان و پادشاه‌هان تصمیم گرفتند یک زیگورات با شکوه بسازند.بلند و قشنگ، شبیه یک کیک بزرگ طبق‌طبق!دیوارهای این معبد با "قپه‌های سفالی" و "گل‌میخ‌های جادویی" تزئین شده بود؛  تصور کن، هزاران دکمه‌ی گِلی و خوشرنگ،  هرکدام مثل نگین‌های کوچولو روی لباس قصربودند!اما این قپه‌ها فقط برای زیبایی نبودند؛  در پشت‌شان یک جای مخصوص داشتند  و با میله‌ای قوی محکم می‌شدند  تا هیچ وقت روی دیوار نچرخند یا سر نخورند.همیشه سفت و قرص، تا پایان کیک بزرگ باشند!

روی برخی از این دکمه‌ها،به خط میخی، اسم پادشاه نوشته شده بود انگار هر قپه، نامه‌ای کوچک بود که می‌گفت:  "این معبد زیبا را من، پادشاه بزرگ، برای خدایان ساخته‌ام!"حالا هزاران سال از آن روز گذشته و این قپه‌ها و گل‌میخ‌های کوچولو،  در موزه‌ها و دل خاک هنوز قصه می‌گویند  از دست‌های هنرمند، مهندسی جالب،  و عشق مردمان آن زمان به زیبایی و خدا.برای همین باید خوب از این دکمه‌های جادویی مراقبت کنیم؛چون هرکدام‌شان یک داستان است،  یک راز پنهان از گذشته،  و یک پل به سرزمین رویاهای بچه‌های امروز!

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | جستار
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

کلیدواژه‌ها

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
قصه‌ی «شاه عباس و نگین گرد کویر»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شاه عباس صفوی، سال‌ها پیش، وقتی کاروان‌هایم از کویر داغ عبور می‌کردند، می‌دانستم که این بیابان اگر پناه...

1

1

zeinodin
قصه‌ی «بهار و مهمانخانهٔ آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، شهر بهار، از روزگاران کهن کنار دشت‌ها و کوه‌های همدان زندگی کرده‌ام. بادهای خنک بهاری و بوی خاک باران‌خ...

1

1

IMG_0736
قصه‌ی «کوه و مهمانخانه‌ی آجری‌اش»
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۶/۳
من، کوه بلند کنار کویر، هزاران سال است که اینجا نشسته‌ام. باد و خورشید، برف و باران، همه را دیده‌ام. اما یک...

1

1

IMG_0735

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *